اینقدر گفته اند و دیده ام که دنیا محل گذر است و به تُفی بند است و اینقدر این ایمان با تار و پود مغزم تنیده شده که اطمینانم را به یک ثانیه بعد و به تمام جاده ها و هواپیما ها و قطار ها و ماشین ها و عروق قلبی و مویرگ های مغزی و سیم کشی برق خانه ها و گسل های پوسته ی زمین، و هزار هزار چیز دیگر از دست داده ام.

حباب را دیده ای‌؟ الان هست و پلک که بزنی شاید نباشد. حس من به دوست داشتنی هایم هر روز و هر لحظه همین است. دست شان را که میگیرم دارم با خودم خیال میکنم شاید آخرین بارم باشد. و متاسفانه، این فکرها آدم را عارف نمی کند. دیوانه می کند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها